سرنوشتمان چنین بود مابادنیاامدیم دنیابامانیامد
قانون توتنهایی من است وتنهایی من قانون عشق
دیدمش ... تنم لرزید دلم خواست محو تماشایش باشم ؛ دلم خواست تا آخر عمر به او خیره باشم دلم خواست ... اما این شرم نگذاشت ؛ چون بنفشه ای سر به زیر افکندم ؛ به زمین خیره شدم و او به آرامی از کنارم گذر کرد ؛ با خطی از عطر دورم حصار کشید این دلخواه ترین اسارتی است ؛ که عادلانه ترین حکمش حبس ابد من است
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |